چه شخصیت معروفی مهمان من باشد

0

بنام خدا

دوست داشتم درعید نوروز ٬عمو نوروز مهمان من بود ٬در کتاب خوانده ام عمونوروز مردی مهربان است با موهای جوگندمی بالباس های زیبا او می تواند آرزوی بچه ها را برآورده کند ٬دلم می خواست امسال عمونوروز کنار سفره هفت سین ما می نشست ولحظه ای سال تحویل کنار ما بود دوست داشتم عمو نوروز مهمان من بود تا به بگویم آرزوی یلدا را برآورده کند یلدا هم کلاس من است یلدا هیچ عیدی لباس نو برتن ندارد همیشه لباس های کهنه می پوشد گاهی بغض می کند حتی گاهی در مدرسه از کفش های پایش خجالت می کشد من می دانم یلدا یک لباس زیبا می خواهد با یک کفش صورتی رنگ زیبا ٬دلم می خواست به عمو نوروز بگوییم آرزوی یلدا را برآورده کند ٬سارا همیشه گریه می کرد دختری ساکت وخجالتی بود پدراو مریض بود وتوان راه رفتن نداشت ٬سارا می گفت آرزوی او این است که حال پدرش دوباره خوب بشود ودست او را بگیرد وهم مانند گذشته ها همراه او به پارک برود وبا پدرش بازی کند ٬دلم می خواست دست عمو نوروز را می گرفتم وبه او می گفتم آرزوی سارا را برآورده کند ٬امید پسر کوچولوی همسایه ما است امید می گویید پدر ومادرش همدیگر را دوست ندارند او می گوید دارنداز هم طلاق می گیرند ٬امید می گوید انها به من چیزی نمی گویند اما من می فهمم از حرف هایشان که مدام سرهم داد می زنند دلم می خواست عمو نوروز آرزوی امید را برآورده می کرد دلم می خواست عمونوروز مهمان من بود به او می گفتم عمو نوروز همه جا را پراز مهربانی کن دیگر کسی گریه نکند ٬کسی غصه نخورد ٬دیگر کسی عصبانی نشود ٬کسی سر کسی داد نزند همه جا پرباشد از صدای خنده ومهربانی ٬همه جا پرباشد از عشق ومهربانی …دلم می خواست به او بگویم به همه مردم یاد بدهد مهربانی مهم ترین وارزشمند ترین چیز در دنیاست ٬به او می گفتم دوست دارم تمام سال عید باشد تمام سال بهار باشد تا بیشتر کنار دوستانم باشم ٬همه شاد باشند همه ی به خانه ی همدیگر بروند ودیگر در هیچ جای دنیا خبری از ناراحتی وقصه نباشد هرروز بهار باشد وهر لحظه عید …..

 

رونیکس

 

ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.