جاودانگی

0

صدای زنگ در آمد وگویی در دل من کوهی فرو ریخت انتظارم به سر رسید از شدت ذوق و هیجان دست و پای خودم را گم کردم، سراسیمه به سمت در رفتم نفس عمیقی کشیدم و در را گشودم خودش بود. باورم نمی شد او را از نزدیک و در زمان حال رو به رویم زنده و سرپا می بینم همانطور محو تماشایش بودم که نگاه متعجبی به من انداخت و گفت: دختر جان به نظر می رسد باید به داخل دعوتم کنی. تازه به خودم آمدم هول گفتم: بله بله … بفرمایید داخل، “آقای مجنون”
راهنمایی اش کردم که روی تخت داخل حیاط بنشیند. گفت: خب بگو ببینم دختر جان دلیل آن همه اصرار را؟ چه شد که مرا از فراسوی زمان به اینجا دعوت کردی ؟
گفتم آقای مجنون من تعریف شما را زیاد شنیدم شما اسطوره ی عاشقی هستید دلم می خواهد برایم کمی از عشق بگویید ما دراین برهه از زمان از عشق دور افتاده ایم. مفهوم عشق آن عظمت پیشین را ندارد. زمانی عشق برای خودش دبدبه و کبکبه ای داشت اما حالا… اکثرا عشق را به دیده ای تحقیر می نگرند و یا منکر وجودش می شوند. راستش آقای مجنون می خواهم عشق را برایم معنا کنید. مجنون گفت: معنای عشق را فقط در وجود معشوق می توان جستوجو کرد!! و در مورد وجود یا عدم وجود عشق باید بگویم: عشق زیباترین معجزه ی هستی و علت وجود من و توست. بی شک اگر خداوند عاشق بندگانش نبود هیچ وقت جهان را خلق نمی کرد و تو تا زمانی که عاشق نشوی زیبایی های این دنیا را درک نخواهی کرد. گفتم اینطور که شما می گویید عشق باید زیبا و سرشار از مهر باشد اما پس چطور می شود که گاهی بعضی ها میگویند شکست عشقی خورده ایم و از عشق بیذار می شوند چطور می شود که عشق بد میشود؟ مجنون اخمی کرد و گفت: چه میگویی دختر جان؟ مگر می شود عشق بااین زیبایی و دریای محبتش باعث غم و درد شود؟ عشق موجب خودشکوفاییست نه سرخوردگی ! عشق عین پیروزی است و شکست نمی خورد بلکه شکست می دهد دلی را که با عشق بیگانه است. “کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود”
و یادت باشد اگر خود را وابسته و نیازمند به وجود چیزی یا کسی دیدی این ضعف نشان از گرسنگی روح توست! نه عظمت عشقت!!
انسان عاشق بی نیاز است و آزاده…
سخنان مجنون به انتها رسید و به عمق حرفهایش فکر می کردم که مجنون خود را به دستهای زمان سپرد و سالها به عقب برگشت… و مرا با دنیایی از سوال تنها گذاشت..

 

رونیکس
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.